5 mahegi
سلام مادری
اولین محرمه پسملی هم گذشت پسره گلم روزه تاسوعا با بابایی رفتیم میمه که مراسمه محرمو پیشه فامیلای بابا باشیم.اونجا که رفتیم خیلی سرد بود مثه همیشه منو پسری خونه نشین شدیم ولی در عوص ظهره عاشورا رفتیم بیرونو دسته هارو نگاه کردیم خیلی خوشحال بودی که دورت شلوغ بود انقد ذوق کردیو دستو پا تکون دادی تا بالخره خوابت برد ناهار خوردیمو رفتیم خونه مامانجونه بابا. اونجا که رفتیم بچه ها باهات بازی میکردن توهم توی آسمونا بودی انقد ذوق میکردی براشون که نگو.فدات بشم الهی جوجه طلاییه مامانی.وقتی برگشتیم خونه پسره گلم باز مریض شدو یه عالمه برفک زد مجبور شدیم تا شنبه صبر کنیمو بعد ببریمت دکتر خیلی دهنت بد جور شده بود انقد گریه میکردی که نگو وقتی رفتیم پیشه دکتره مهربونت خانومه گلشاه دهنه گلمونو دیدو گفت وای چقدر برفک یه قطره ی بد مشه بهت دادو خوردی تا بالخره بعد از 7 روز خوب شدی ولی خیلی گریه میکردیو ناآروم بودی بمیرم الهی برا پسر گلی